زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در عصر عاشورا
این طـرف بـین عـبـا اکـبر تو افتاده آن طـرف سـاقـی آبآور تو افـتـاده زینت دوش نبی! بین همه وسعت دشت تـه گـودال چـرا پـیـکـر تـو افـتــاده کاش میمُردم و اینگونه نمیدیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلـوی پـای تو باید سر من میافتاد جـلـوی پـای من امـا سـر تـو افـتاده کربلا سنگ ندارد، همه جایش رمل است چـقـَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده بـین مـیـدان مُـتحـیـر شدنت را دیده جلـوی خـیـمه اگر هـمـسر تو افتاده طـعـنـۀ قـاتـل تو، قـاتل احساسم شد گـفـت: زیـر لـگـدم دلـبـر تـو افـتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پیِ دخـتر تو افتاده |